بابام هر ی هفته درمیون شیفته خودش ک محدود نمیذاره پامو ازتو خونه بزارم بیرون منوی هفته در میون با دوستام میرم بیرون ۷ میرم ۱۰ میتم خونه
اون یکی عموم تو محرم منو بیرون دیده میگه زنگ پیرنم ب بابات میگم الان اومدی بیرونا میگم بزن بابام میدونه حالا واقعا میدونستا
دیروز عمو کوچیکممنو بیرون دید ساعت ۹ ب بابام میگه دخترات ساعت ۱۰ اومدن بیرون بابام میگه اره منم از رو غرور گفتم اره کلاغ زودتر گزارش بده
اعصابم خورده گاهی تنها راه نجات شوهر کردنه بخدا خانواده سمی