ما ک اوایل ازدواج زیاد دعوا میکردیم همسرمم زبونش تلخ بود یهو یچیزی میگفت از صدتا فحش بدتر میسوزوندت
منم زبونم که بنزین بود همش جوابشو میدادم اونم منفجر میشد
اما بعد ها با خودم گفتم چقدر بیکاری توام.
جوابشو نمیدم اصلا سرم تو کار خودمه مگر محترمانه
سعی میکنم حرمتا از بین نره چون دیگ احترامی باقی نمیمونه احترام هم نمونه چشاتو باز میبندی دهنتو باز میکنی دیگ فاتحه اون زندگی خونده میشه.
دعوا رو هم کش نمیدم اصن
بیشتر مشکلاتم حل شده . ولی من اصلا قهر و دعواهامونو حتی به مادرمم نمیگم.
هر چی میکشیدم از این زبون بی صاحاب بود
شوهرم برا خونه مادرشم خرید میکنه
گوشت،میوه برنج همه چی هر چی برا خودمون بخره برا اونم میخره
ولی خب با خودم گفتم مگ بچش نیس زحمت کشیده بزرگش کرده
من مگ میتونم مادرمو ندید بگیرم نه نمیشه.
بمن چه .پول منم نیست پول خودشه. اصلا نمیپرسم ازش اینارو چی گرف کب رفت کی اومد .خودش میدونه