ازم بزرگ تره
چند شب پيش مهموني بوديم اينا كنترلشون باتري نداشت چي بود خراب بود بعد بابا بزرگم گفت ساعت چنده طوا ببينيم منم گفتم نميتوني بابايي بعد خواهرم بهم گفت اشكال نداره بهش اجازه بده ببينه منم گفتم كنترل خرابه ( با يه لحني گفت ) گفت اها نميدونستم بعد دارم ميرقصم رقصمو مسخره ميكنه ميگه كلا اينجوري اي اومده خونمون بحث سر دارو هاي هورموني بود من به جاي ماينوكسيديل گفتم رتينول گفتم شوهر تو هم يه مدت رتينول مصرف ميكرده بعد با يه لحني گفت رتينول چيه شبيه مواد مخدره اسمش يا رفتيم سينما پير پسر ببينيم دست كردم تو كيسه خوراكيا اب بردارم محكم ميزنه به پام ميگه بسه انقدر نخور حالت بد ميشه ( كلا يه پفيلا و يه كوچولو پاستيل برده بودم ) همش بهم گير ميده بعد بهشم ميگي همه طرف اونو ميگيرن بعد ميگه من به منظوري نگفتم ببخشيد فلان ولي بازم اون كارو تكرار ميكنه