وای بخدا
خواهرشوهرم یعنی از این۳ سالی ک بچه دار شاید جمع بزنی ی سال بچش خونه خودش بوده
من عید میخواستم برمآرایشگاه سر کوچه مادرشوهرم بعد ما ی استان سردسیری
گفتم ی وقت بو هست عید رنگ میکنن
بچمم هنوز ی سالش نبود زنگیدم مادرشوهر قبل اینکه بگم بیارم اونجا ،فقط گفتم ارایشگاه سررکوچتونه گفت اره برو بگو یکی خواهرات بیان تو ماشین بچه رو نگهدارن تا میری هوا خوبه اگرم اذیت کرد پیاده بشن تابش بدن
آنقدر ناراحت شدم حالا ی ماه بود اثاث کشی کرده بود و من رفته بودم کمک و این اولین باری بود ک میخواستم بچه بذارم پیشش
سری قبلی گذاشته بودم خونه خواهرم کلی گفت می اوردی اینجا گفتم باشه انشالله دفه بعد
منرو حساب حرف خودش و اینکه سر کوچشون بود زنگیدم بهش
ولی بار آخرم شد حتی مجبور شدم برم مراسم کسی دختر خواهرم رو بردم نرسیده ب گلزار تو ماشین بچمو نگه داشت😔