شاید عبرت بشع برا دیگران
خیلی برا زندگیم جنگیدم ولی به اشتباه هرجا صدام شنیده نشد داد زدم خودمو زدم هی غر زدم ولی میتونستم جوری دیگ با سیاست بگم حرفامو
همش کینه به دل داشتم چرا تو فلان کارو کردی فلان سال
دنبال توجه بودم از طرف با دعوا که نمیشه بگی منو دوست داشته باش
بی اعتماد ب نفس بودم بیرون میشدم بر میگشتم کتک میخوردم خودم میرفتم پیشش
تلاش کردم شوهرمو با رابطه جنسی نگه دارم همه کار براش کردم داخل رابطه باهاش راه میومد فانتزیاش
از همه مهم تر هیچی برا خودم نخاستم اشکال نداره نمیخورم نمیپوشم تو اذیت نکن خودتو
اخری بعد این همه سال مث حیون از زندگیش بیرونم کرد طلاقم داد در صورتی من باید میرفتم من باید همون اول بخاطر چشم چرونی کار نکردن کتک محبت نکردن بچه ننه بودن بی احترامی میرفتم انقد موندم که منم دیگ بی احترامی میکردم مث خودش میشدم تا بفهمه درد دارم من مقصر شدم اون از اول میدونس درست رفتار کنه من غکر میکردم نمیفهمه