هروقت مهمون میاد یه نفرم باشه باید کار و زندگی و ول کنم برم اونجا مادرم دیسگ کمر و ارتروز داره کار کردن یکن برش سخته
اما واقعا الانم من از صبح مشغول سبزی پاک کردن بودم شوهرمم رفت سر کار امروز کارش خسته کننده بود میگم حداقل بزارم شوهرم برگرده ی چایی بهش بدم بعد برم
مادرمم هی میگه چرا نیومدی بیا از دیروز بهپ گوش زد میکنه ک برم اصلا اینایی ک میرن جووونن عریبه نیست دختر دایی هامن میدونم خودشون نمیزارن مادرم حتی کار کنه اما باز دست برنمیداره مادرم درک نمیکنه