از اول با کلی حرف و حدیث و سختی شروع شد
با خانواده شوهرم که به مشکل خوردم با یه عروسی خیییلی معمولی زندگیه مشترک رو شروع کردیم
باز چند سال بد اخلاقی شوهر و بیکاری و بی پولی و مجبور شدیم از شهر خودمون دور بشیم به خاطر کار بهتر بازم نشد و برگشتیم بازم و بازم داستان و مشکلات جور واجور
حالا که شوهرم پخته شده و الحمدالله خاطر جمع شدم برا بارداری چند ساله اقدام میکنم نمیشه خیلی شوهرم و خودم الان منتظریم که انشالله خدا بهمون لطف کنه و بشه تورو خدا برام دعا کنید باردار باشم
ازون سالا هم بچه میخواستم اما به خاطر شرایطم پیگیر نبودم اما این چند وقته خیلی تلاش کردم شوهرمم بنده خدا از لحاظ مالی و روحیه پایه بوده
دخترمم خیلی دلش ابجی یا داداش میخوادهمش ناراحته