وای یادم اومد چند ماه پیش سر پروژه کاری رفتیم با استاد
یکی از پسرا دستیار استادم جلو اومد دوستام دورم بودن یا من میشدن ۳نفر،پسره به چشمام نگاه کرد گفت میخواید شمارمو بزنید اسم بچه های که اومدن رو برام بفرستید منم ذوق کردم نه گذاشتم نه برداشتم نگاه به دوستم کردم گفتم سیو کن
اون بدبخت پنچر شد ینی معلوم بود ناراحت شد ولی تا آخر شماره دادن بهم نگاه کرد