اینا دوتا برادرن
هم من و هم جاریم غریبیم از استانای دیگه ایم
حالا برادرشوهرم شهر زنش زندگی میکنن یعنی زنش شهر خودشه از ما دورن
من از خانواده خودم دورم شهر اینا زندگی میکنم
حالا برادرش اومده بدون زنش خونه باباش شوهر من دو روز منو ول کرد رفت خونه باباش موند پیش برادرش
الان اومده میگه من اینقد به تو محبت میکنم به گاو محبت میکردم غر نمیزد
منم گفتم چه محبتی دو روز ولم کردی رفتی
میگه زن برادرم ده روزه تنهاست
گفتم اون هزار نفرو شهر خودش داره من کیو دارم
گفت اون نمیره پیششون
گفتم خب میتونه بره
بعد کلی غر زد که اره خواسی بری خونه بابات جیگرتو خون میکنم چطور تو میری میمونی من یه شب رفتم اینجوری میکنی
عقلش نمیرسه من ۱۲ ساعت دورم چه ربطی داره