مثلا فکر کنید میرید خونه کسی بعد مثلا شما از قبل دیدید که طرف ۷ کیلو ۸ کیلو گوشت خریده و تو خورشتی یه استخون بزرگ انداخته و سر سفره میگه من قول اینو به فلانی (شما)داده بودم که باهاش یه غدای خوشمزه درست کنم😐قول استخون رو به شما داده و چند بار تکرار میکنه😐
یا مثلا دم عید بهتون میگه هرروز میاید اینجا پلو و مرغ منو میخورید و تو خونه تکونی عید نمیخواید کمکم کنید؟(شما هر شب به اجبار میرفتید،من حتی بعضی شبا گریممیگرفت که چرا خونه خودم نیستم)و خودتون اصلا اونجا آشپزی میکردید برای جمعیت ۸ ۷ نفر😐
بعد چند بار توروتون بزنه که مثلا مهم شوهرت هست که بیاد تو بیای نیای برای ما مهم نیست😐درحالی که من همیشه به اجبار شوهرم اونجا رفتم و اصلا دلمنمیخواسته برم ...
و هر سری رفتار بدتری باهاتون دارن،چیکار میکنید؟چجوری میفهماند که به اجبار اینجایید؟و چجوری شوهرتون راضی میکنید که نرید؟