دیروز این اتفاق افتاد پسرم کاراته میره پسر یکی از واحدای ساختمون خودمونم میاد همونجا اینم گفته بیا زنگ واحدمونو بزن تا با هم بازی کنیم دیروز پسره اومد بچم اینقدر ذوق کرد زود لباساشو پوشید رفتن تو حیاط که فوتبال بازی کنن تو تا بچه هم از هم بیرون اومده بودن یه کم صداشون اومد دیدم پسرم اومد خونه فهمیدم دکش کردن از تو چشمی نگاه کردم دیدم از پله ها رفتن بالا دوباره برگشتن تو حیاط مشغول بازی شدن پسرمم ذوق داشت که دوست پیدا کرده و با بچه ها بازی کرده فقط خودمو کنترل کردم جلو بچه گریه نکنم هنوز نمیدونه گولش زدن امروزم منتظر بود همون بچه بیاد دنبالش برا بازی خیلی دلم خونه اینهمه کلاس بردم پسرمو نمیدونم کی خوب میشه