قضیه از این قراره که تو تحقیقات راجب خانواده نامزدم یکی خوب گفت یکی بد
هرکسی تفسیر و برداشت خودشو داره دیگه
بعد تا حدودی برداشت کردم که مادرش دخالت گر هست و خسیس
برا خواستگاری پسره کلی ذوق داشت و انگشتر نشان گرفته بودن ، مادرش فکر میکرد میخوریم انگشتر رو یه وقتی اگه نامزدی بهم خورد و خدایی نکرده جواب مثبت ندادم ، ماه صفر رو بهانه کرد و هر چی پسره اصرار کرد که انگشترشو بهش بده ندادن رفتن
حالا بعد از دعوتشون مادرم میخاد دعوتشون کنه (پسره گفت انگشتر نامزدی اتو میاریم بندازی)
اینوسط من هم میخام با عقل و چشم باز ازدواج کنم ، روانشناس میتونه بفهمه که این پسر به بلوغ عقلی رسیده؟ و من اولویتش هستم یا میخاد عروسک خیمه شب بازی مادرش باشه؟!
چون من هم به اندازه کافی سختی کشیدم تو زندگیم هم یک کم لجبازم ،حوصله بکن نکن و باید نباید ندارم
بعد نمیخام دلش بشکنه ، الان چیکار کنم ؟! مهمونی رو عقب بندازم ؟!