مشخصه که خیلی آدم سرخوشی هست و گرم ، غمش نیس بچه هاشو اینور اونور میندازه می‌ره خوش گذرانی
وقت و آسایش بقیه هم مهمه
تا حالا هیچوقت ن کسیو قضاوت کردم نه کاری به کسی دارم
ولی حقیقتا از الان اصلا خوشم نمیاد که بخواد بچه هاشو بیاره بندازه خونه من ، صبح یا عصر
باید چیکار کنم که همچین اتفاقی نیوفته و احترام ها هم بینمون حفظ شه؟!
والا خودمم فردا پس فردا توقعی از کسی ندارم ، بچه امو می‌زارم مهدکودک و کلاس و...
خب هنوز که خواهرشوهرت نشده شاید نشد از کجا انقد مطمئنی؟!
یکم زود نرفتی پیشواز؟
مرز ها رو نگه دار
زیاد قاطی نشو باهاش
هرگز بهش تعارف نکن که بچتو نگه دارم یا بغل کنم با بچه هاش هم خیلی جون جونی و صمیمی نشو اگه باز پررو بود آورد بگو من از عهدش برنمیام مسیولیت بچه نمیتونم قبول کنم
عزیزم متوجه شدم هنوز ازدواج نکردید...چرا از الان احساسات منفی رو به خودتون تلقین میکنید؟
قبول نکن براحتی
یعنی اصن خودتو تواون موقعیت قرارنده
من یه عروس زخم خوردم ازخانواده شوهرهرکیم بااین عنوان تایپک میزنه میگم که تامیتونین باخانواده شوهرگرم نگیرین طرف من که خیلی قدرنشناس بودن هرچی بگم کم گفتم الانم روزی هزارباربه خودم لعنت میفرستم که چرااینقدساده بودم دریغ ازیه ذره سیاست
خب باشه چه فرقی میکنه
تو نمیخوای نگه داری نمیتونی نگه داری دیگه
این‌ش مهمه تو خونه نباشی که نمیتونه بیاد بزاره
بهش بگو خونه نیستی یا کار داری بهونه بیار
هرموقع هم حضوری تو مهمونی دیدی ش حتما سره
صحبت رو باز کن و بگو از این مدل خوشت نمیاد و
اصلا نمیتونی بچه کسیو نگه داری و فلان
