واقعا مرد خوب وجود داره یا افسانه اس😂

هعی

رل سابقم

کادو میخرید

همیشه کنارم بود

وقت میزاشت 24 ساعته کار هم میکرد

جونشو میداد وقتی مریض میشدم یا حالم بد بود

لجبازی هم داشتیم

بخاطرم با همه جنگید خوانوادم و خوانوادش

من اذرم اون دی ماه

تلاشش رو میکرد

من پیج یه خانمی رو دنبال میکنم زیر یکی از پستاش یه مرد اومده بود گفته بود شما زنا پایینتر از مردایین و جنبه حق و حقوق ندارین و از اینجور حرفای زن ستیزانه بعد همین مرد توی پیج خودش تولد دخترشو تبریک گفته بود و نوشته بود دخترم همیشه حق خودتو بگیر 

دختر همین اقا احتمالا اگه ازش بپرسی میاد میگه نه پدر من اینطور نیست پدر من خیلی اهمیت میده به حقوق زنا ولی در واقع پدرش دقیقا یه همچین آدمیه که برای زنا ارزش قائل نیست 

حتی اگر برای اطرافیان خودشون اینجوری نباشن نسبت به بقیه زنای جامعه نفرت دارن و خودشونو برتر میدونن 

الانم باهمیم یک سال بودیم

2 سال کات میشه

عیب ندارع همین که اعتماد به نفس داری خوبه

ببین به همه چی گیره

من شاغلم نمیزاشت اس ام اس بانک داشته باشم مجبور بودم هی از همکارام بپرسم حقوق ریختن مسخره م میکردن میگفتن وا مگه پیامک نمیاد برات

شوهر اشغالم کارتمو میگرفت میگفت پیامک میخوای چکار

که من ندونم چقد پول برمیداره

خودشم خبرمرگش سرکاره

بعد که گفتم مسخره م میکنن به هزار دعوا گذاشت فعال کنم میگفت شماره خودتو نده بانک شماره منو بده اشغال

گفتم یعنی چی

دعواشد شدید سر این

الانم چهارسال گذشته چندروز پیش خبرمرگش رفته کربلا الهی که برنگرده

یه خرید ضروری داستم مجبور بودم از رمز دو اون استفاده کنم چون هزار بار گفتم بزار بزم رمز پویا فعال کنم گفت نه میخوای چکار

نزدیک مرز بود اینقد هی رمز دو میخواست سایته تا من زنگ بزنم بهش و اون رمزو بگه دو ساعت کشید

دعواکردم باهاش گفتم تو از خدا بیخبری اشغالی حتی نمیزاری رمز دو کارت خودمو داشته باشم

سرکار شارژ پولی مبایلم تموم میشد باید به همکارا التماس میکردم برام شارژ بخرن فرداش میگفت شماره کارتشونو بده تا بریزم حسابشون

مبادا من الکی بگم فلان همکارم شارژ خریده

ابرو رفته پیش همکارام

چرا سابق شد پس😕

کات کردیم

الان رفیقیم

احتمالا پسره خیانت کرده 

تلاش نکردم

گوش ندادم

شبا بیدار موندم

غذا نخوردم

لج کردم

جلوی خوانوادم بخاطرش واینستادم 

و اخرشم مادرم رابط رو مجازی کرد 

و گفت رابطه مجازی به دردم نمیخوره

هیچ کی به این شدت نیست

فک کن بعداز شش سال گذاشت پاگشا رفتم خونه خاله م

پسرخاله م که میگم دوازده سال ازم کوچیکتره اومد اشپزخونه اخپالپرسی کنه بعد شوهر عوضیم میگفت من شماهارو دیدم بهم دست دادین عکستون افتاد تو تلویزیون

درحالی که به مرگ مامانم حتی تو صورت پسرخاله م نگاه نکردم که باز سوهره نفهمم پاچه مو نگیره 

نه

رمز گوشیش تصویر من بود گه هرموقع خواستم بازش کنم

اکس منم که عاشقش بودم فکر میکردم بهترینه، بعدا فهمیدم نه ، من ازش بت ساختم و البته خودشم خیلی عالی بود برای من، ولی الانکه حسم داره کم میشه ایراداشو دارم میبینم

شوهر اشغال من میگه من یوسفم

انقد دخترا پس زدم تا به تو رسیدم🤢🤢🤢🤢🤢

فک کنم باید قرص بخورن اینا