اگه ی سال به پدر مادرم و خواهرام زنگ نزنم هیچ خبری ازم نمیگیرن و به هیچ عنوان هم تا بحال خونم نیومدن حتی عروسیم بابام نیومد
چند روزی بیمارستان بودم زنک زدم گفتم بیمارستانم نیومدن که هیچ هیچ زنگ هم نزدن سر بارداریم پنج روز بیمارستان بودم اصن پیشم نیومدن سر سقط اولم بیمارستان بودم نیومدن
امروز مرخص شدیم به مامانم گفتم من فقط اسمتونو دارم درست مث یتما هستم نه جهاز درست حسابی هیچی نه سیسمونی حتی ی چیز کوچیک با همسرم هم کلا در ارتباط نیستن کلا چهار دقیقه راهمونه
انقدر پیش مادرشوهرم و شوهرم خجالت میکشم چند روز زایمانم خونه مامانم بودم هی میومد الکی میگفت مادرشوهرت گفته دلمون تنگ شده دیگه بیا خونه