یادمه ۱۹ سالم بود
خونه قبلی که داشتیم در واقع خونه باغ بود و خیلی قدیمی
نصف شب شنیدم صدای پا میاد فکر کردم برادرمه گفتم بگیر بخواب فردا باید بری مدرسه، جوابی نشنیدم
بلند شدم رفتم اتاق دیدم برادرم کاملا خوابه
ترسیدم رفتم زیر پتو و بارها صدای پا رو شنیدم
فقط موندم زیر پتو و چشمام رو بستم
حدود نیم ساعت بعد که واقعا با جیغ و وحشت از خواب پریدم
یه چیزی مثل مه، مثل شبح و تاریک تر از تاریکی رو دیدم که با صدای خیلی زمخت و بدی برای چند ثانیه از جلو چشمام رد شد
هیچوقت نفهمیدم چی بود
ولی مطمئنم خواب و کابوس نبود، توهم نبود
کاملا هوشیار بودم