بخاطر اینکه من میخوام عروسی کنم برم یه شهر دیگه
ناراحتیشو هم با عصبانیت نشون میده
کپی مریم امیر جلالیه
ولش کنی کتکمون میزنه
اصلا نباید راجب عروسی باهاش حرف زد
عروسی خواهر بزرگم عزایی گرفت باید میدیدین بین مهمونا آشوب شد
چیکارش کنم مطمئنم عروسیم به گریه میندازم اما من نمیخوام گریه کنم
از دره محبت باهاش وارد شو
خب مگ از اول نمیدونست راه دور میخوای بری
مشکلو حل میکردین ک ناراحت نباشه
خب نمیخواد دور از بچش باشه اونم
اهمیت نده بهش سعی کن بهترین خاطره زندگیتو بسازی
گریه نکن. قوی باش. پس چجوری می خوای جای دور دوام بیاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچسب ب شوهرت بابا ول کن بقیه رو
چجورى خونوادتون ول ميكنيد ميريد با يه پسر ديگه . من اصلا نميتونم همچون كارى كنم
حتمالا داماد و خانواده داماد پسندش نیستن و هیچ طورایی تو دلش نمیشینن
دیدم این نمونه ای اما بعد چند سال اگر ببینه داماد دخترش رو خوشبخت کرده و با محبت و محترمه باهاش کنار میان هیچی جونشون هم در میره براش
اما امان از روزی که از همسریا خانواده همسر بچشون بد بینن طوفان به پا میکنن براشون و بچشون رو یا مورد حمایت و یا دور میرونن
میگن برد که خودت خواستی
ان شاء اله خوشبخت بشی
اما یادت باشه نکنه بدرفتاری مادرت رو به شوهرت بگی همیشه باید یه نقطه امن پیش مادر داشته باشی و یه نقطه امن جدا پیش شوهر که اگر روزی بایکیشوت به مشکل برخوردی پیششون جایی داشته باشی نشی از این ور رونده از اون ور مونده بد هیچ کدوم رو برای هم نگو
