مادرم ما بعد یه سال میریم خونه اش
زنیکه اینقدر آزارمون میده برای ۱۰روز که میخوایم بمونیم
مثلا خودش ساعت ۹یا ۱۰ صبح در حالت عادی بیدار میشه
ولی مارو میبینه ساعت ۷بیدار باش میزنه
اینقدر ظرفها رو بهم میزنه صدا تولید میکنه با سر درد ادم بیدار میشه اونجا
شبهای عادی که تنهاس ساعتای ۱۲میخوابه ولی مارو میبینه ساعت ۸ونیم دراز میکشه وسط حال و پذیرایی و لامپها رو یه دونه روشن میزاره هی میگه برید تو اتاق که من خوابم میاد
وقتی میریم تو اتاق تا ساعتای ۱۲ با گوشیش ور میره و کلیپ میبینه و ....
اول اسفند خونه اش رفتیم که اصلا ماه رمضونی نبود به دروغ روزه میگرفت که ما غذا نخوایم ازش حالا ما ۲نفر آدم هستیم که ما وقتی این میاد خونمون براش بهترین چیزها فراهم میکنیم ۲ماهی یبار خونمون میاد
و من مثل خودش رفتار کردم چند بار حالش گرفته شد و خداروشکر
پدر مادرها اینجورن عزیز دلم