از دیشب که از مهمونی اومدم ، افتادم روی آسفالت و زانوم کبود ، متورم و زخمی شده
حین آماده کردن وعده ناهار حین آشپزی دستم سوخت
چندین بارم خوردم به گوشه تخت ، کناره کاناپه و …
چه گیری افتادیم 😂😂
تو نمیفهمی، توروالد. من نه تنها یک همسر یا یک مادر نبودم، بلکه تنها یک عروسک بودم. تو مرا در خانهات به بازی گرفتی، درست همانطور که من عروسکهایم را به بازی میگرفتم. حالا باید خودم را پیدا کنم. باید خودم را از نو بسازم. من باید به عنوان یک انسان زندگی کنم، نه یک عروسک
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو نمیفهمی، توروالد. من نه تنها یک همسر یا یک مادر نبودم، بلکه تنها یک عروسک بودم. تو مرا در خانهات به بازی گرفتی، درست همانطور که من عروسکهایم را به بازی میگرفتم. حالا باید خودم را پیدا کنم. باید خودم را از نو بسازم. من باید به عنوان یک انسان زندگی کنم، نه یک عروسک
تو نمیفهمی، توروالد. من نه تنها یک همسر یا یک مادر نبودم، بلکه تنها یک عروسک بودم. تو مرا در خانهات به بازی گرفتی، درست همانطور که من عروسکهایم را به بازی میگرفتم. حالا باید خودم را پیدا کنم. باید خودم را از نو بسازم. من باید به عنوان یک انسان زندگی کنم، نه یک عروسک