سلام خانوما
من با مادر شوهرم اصلا اصلا رابطه خوبی نداریم اصلااااا چون هم اون منو اذیت کرد هم من به تلافی یه سری بی توجهی ها و رفتارا داشتم حالا اینا به کنار دیروز من خونه مادرم بودم به شوهرم گفتم منو و مادرمو ببر خونه خالم عیادت تازه عمل کرده گفت خستم خودتون برین دیگه مامانم گفتم عجب نداره خستس اسنپ میگیریم بعد همون موقع مامانش زنگ زد گفت بیا خونمون یه چیزی ببر گفت باشه باشه عصری میام من زدم به شونش گفتم چی میگه برا اون بادی بگی چشم اونم دوبار محکم کوبیدم به شونه من کن شوخی کردم ولی اون جدی گفت دیگه ناهار خوردو اینا منم از مامانش خوشم نمیاد خب خیلی اذیتم کرده داشتم طرف میشستم تو آشپزخونه هی همینجوری غرمیزدم مامانمم میگفت بسه عب نداره دیگه مادرشوهرت ده بار گفته ازت خوشم نمیاد توقع چی داری ازش منم برگشتم گفتم خوشش نمیاد بره بمیره
کسی هست بقیشو بگم...