من چند روز پیش با یکی از دوستام رفتم بیرون
بعد همون موقع شوهرم بهم زنگ زد که الان کجایین و فلان
بعد دوستم گفت بگو اونم بیاد پیشمون
منم گفتم فلان جا و اومد پیشمون
و ما رو باهم برد به به کافه درصورتی که موقع هایی که تنهاییم اصلا کافه مافه نمیبره منو
بعد از اینکه از کافه اومدیم بیرون تو حیاط کافه بودیم
من کیفم رو گذاشته بودم رو نیمکت که چند تا عکس بگیرم
بعد همون موقع که دوستم پشت سرم بود شوهرمم به همون سمت داشت میرفت منم رفتم کیفم رو برداشتم و برگشتم به پشت سرم که نگاه کردم یهو شوهرم رفت به یه سمت دیگه دوستمم به یه سمت دیگه
و اینکه شوهرم هروقت اسم اون دوستم رو میشنوه یه خنده ای میاد رو لباش
قبلنا هم هی درمورد اون ازم میپرسید
دلم یجوریه😢😭