یک ماه خونه مامانم موندم بعد زنگ گفت دارم میام دنبالت بعد یک ماه رفته بود سفر کاری خلاصه دیدم دیر کرده دیدم ماشینش پارک دم خونه دایش زنگ زدم دختر دایش گفت شوهرم امده نگرانشم گفت اره امده داره برای ما یخچال جا به جا میکنه ما ازش کمک خواستیم وایساده کمک ما خیلی از ازش ناراحتم حسابی مخوام باهاش دعوا کنم