من یبار حالم افتضاح بود.
مادر شوهرم اول صب ساعت شش صب اومد در خونمو زد.
ترسیدم بخدا گفتم ببینم چی شده ک اینجور اومدع.
دستمو گرفت منو برد یع گوشه.. هی میگم چی شده.
برمیگرده میگه چرا به پسرم گفتی کچل..
منو میگی.انداختمش از خونه بیرون.زدم زیر گریه.
گفتم یه نگا بساعت مینداختی...میومدی کله سحری گفتم لابد پسرت مرده.
اومد منو ..بزنه...زدم شیشرو رو ش شکوندم...
گفتم یدف دیگ بیای خونم..خونت پای خودته..
فقظ خدا رو شکر بچه هام خونه بودن...مگ میشد ثابت کنی کاراشو..
انقد بعدش حالم خوب شد...هر کی میرسید بهم میگفت چتهمیگفتم شیشه زدم😂😂😂...