۴ ماهه اومدیم خونه مون تازه عروسم
تو دوران نامزدی یه بار که عصبانی شده بود تو خونهی مامانم هرچی روی میز بودوبا دستش انداخت زمین
ولی حیف که نفهمیدم دست بزن داره..):
وقتی اومدیم خونهمون سر یه سری چیزا کتکم زد
یه بار که داشتم حرفای دلمو بهش میگفتم پاشد بره گف چقدر غر میزنی تو، منم با ناراحتی و کنایه گفتم شوهرم نیستی که به حرفای زنت گوش بدی با پا شدوبار لگد زد به پهلوم بعدم پشیمون شد
یه بارم سر این موضوع: ازم میخواد به خواهرش آبجی بگم اینم بگم که(به مامان من ننه و به بابام دده میگه به ترکی بیاحترامیه، منم بهش گفته بودم دوس ندارم اینطوری بگه ولی تکرار میکنه تو عصبانیت) یه بار که منو با خواهرش مقایسه کرد حواسم سمت مقایسهی بی ادبش بود خواهرشو با اسم گفتم یقهی لباسمو گرف کشید و منو هلم داد محکم عقب طوری که رد قرمز چهار انگشتش روی قفسهی سینهم موند
یه بارم یه حرفیو میگفتم اونم نمیخواست قبول کنه، منم ناراحت شدم هی فعلشو تکرار کردم با پشت دستش زد رو صورتم ولی شدید نبود آرومم نبود
یه بارم تو ماشین تو فکر بودم ناراحت شد که چرا باهام حرف نمیزنی منم گفتم ذهنم مشغول بود و برای جبرانش بیرون رفتنی منتظرم نمیایستاد تا تو پله ها بهش برسم زودتر ازم میرف (همیشه منتظرم میموند) منم گفتم از اون کارت ناراحتم سرم داد کشید گف چرا کار خودتو نمیگی که تو ماشین باهام حرف نزدی و لباسمو کشید و باصدای محکم سرم داد کشید و لباس رد آرنجم رد قرمز انداخت بعدم خواس آرومم کنه فهمید کارش اشتباهه
و بعد که حرفای دلمو بهش میگفتم یه حرف ناپختهای گفتم قبول میکنم، ولی باز اون کارشو تکرار کرد با اینکه میدونست چند دقیقه قبل با اون کارش دستام میلرزید ترسیده بودم یه لحظه روانی شده بودم حتی طوری که ناخواسته خودمو زدم
مچ دستامو گرف عقب نگه داش طوری که دردم بیاد، و باز سرم داد کشید
خانوما تقصیر منه؟ من نباید حرفای دلمو میگفتم؟
مگه نمیگن هرچیم که بشه به هر دلیلی هم که باشه نباید دس رو زنت بلند کنی
بعدشم میگه چون دوس دارم میزنمت
اینم بگم که من ۱۶ سالمه و اون ۲۵، بهم هی هی میگه قبول کن بچهای من با بچهازدواج کردم