از یکنواختی از نداشتن تفریح از بدبختی از بی پولی کلافم
نه مسافرتی نه تفریحی نه دل خوشی هیچی عید وتابستونو بهار وزمستون فرقی نداره همیشه گوشه خونه هستیم شاید تو ۲۳ سال عمرم ۵بار بیشتر مسافرت نرفتم
خیلی خستم از زندگی که واسه من هیچی نداره بجز روزای یکنواخت بجز حسرت روزای جوونیم همینطور داره میگذره بدون اینکه جوونی کرده باشم بدون اینکه طعم خوشی رو دیده باشم کلی زندگیم شد حسرت ونداری
خیلی خستم بخدا پس خدا کی به داد ماها میرسه فکر کنمماها سیاهی لشکریم واسه پر کردن دنیا
عدالت خدارو شکر انگار ماها بنده هاش نیستیم انگار صدامون به گوشش نمیرسه