من قبلا یه خونه دیگه بودم صابخونه یه پیرزن بود که مرده بود تا یک ساعت قبل از مردنشم اونجا زندگی میکرد حتی وسایلش تو انباری خونه بود من یه آدم شاد و پر انرژی بودم الانم هستم ولی اون مدت حس سنگینی داشتم دائم کلافه و عصبی بودم از همسرم دور شدم دائم دعوا داشتیم مایی که تا قبل اون واسه هم میمردیم اینم بگم دائم اونجا خواب مرده هامو میدیدم، اتفاقای بدیم واسم اونجا افتاد حالا یه مدته از اونجا رفتیم یه خونه دیگه حالم بهتره خوابای بد نمیبینم الان به فکر افتادم نکنه همش از اون خونه بوده نکنه صابخونه ناراضی بوده من خونشو گرفتم، نظر شما چیه؟