دوتا دختر کوچیک دارم ۴و نیم و ۲و نیم .تا الان باباشون نفقه میریخت کم و بیش خودمم کار میکردم میچرخوندم الان فهمیده ازدواج کردم میگه بچه هارو میگیرم ازت و فلان شوهر جدیدم هم فشار میاره میگه بزار ببره بچه هارو یا ولش کن نفقه بزار نده همه چیو ببخش بهش خودشم درامدش ناچیزه انقد نگران اینده این دوتا بچه ام اونم دختر برا همین میحام نفقه مهریه رو از قبلیه بگیرم جمع کنم ی خونه ای چیزی بخرم اسم این دوتا طفلی کنم اینده راحت باشن ولی گیر کردم توی حچل
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شوهر سابقمم ب فکر بچه ها نیست فقط میخاد نفقه نده بهونه کرده ازدواج کردی ک یا بچه هارو بده یا نفقه نگیر دیگه از من .دیوونه دارم میشم ک چرا همه مسولیت ها و بدبختی ها برا منه الان .
اره عروس عمه من ، حضانت پسرشو داد به پدرش گفت نمی تونم بزرگش کنم و واسش وقت ندارم
میخاستم برم دادگاه جلب بگیرم برای همسر سابقم شوهر جدیدم گفت نمزارم بری دادگاه و اگر بری نه من نه تو دعوا کردم باهاش ک گذشته ام همینه و قبول کردی الان دبه در میاری و میگی نرو دنبال حق بچه هات . گفتم جدا شیم اصلا حامله ام هستم گفتم بچه رو هم دنیا اومد میدم فقط برو ولی خط قرمزم دوتا بچه هامه که نمزارم بخاطر ناراحت نشدن تو حقشون پایمال بشه شوهر سابقمم درامدش زیاده زورش اومده ماهی۵ برای دوتا بچه ها میده
اره از ۷ سالگی که بچه که جدا شدن پدر و پسر با هم زندگی میکنن مادرش هم جای دیگه خونه داره و واسه خودش ...
موقع ازدواج مجددم به شوهرم گفتم همه چیو حالا میگه بابای اصلیشون حق نداره بیاد در خونه بچه هاشو ببینه و فلان اونم رفته شکایت کرده ک بچه هارو نشونش نمیدم تا حضانتو اینا رو ازم بگیره منم دادگاه جلسه داشتم زندانیم کرد خونه نزاشت برم .بهش گفتم از تو ام جدا میشم چون درک نمیکنی و با این کارا اخر بچه هامو از دست میدم اونم انگار از قصد اینجوری رفتار میکنه ک بچه هاگو بدم باباشون ببره ولی گفتم بهش تو و بچه تو شکممو میگذرم ولی دوتا بچه رو ول نمکنم
یه چیزایی رو اون هم درست میگه نباید حق دیدن بچه ها رو ازش می گرفتی یه جور برنامه ریزی میکردی زمانی ک ...
گفتم بهش میگه کلا حق نداره بیاد بچه ای ک از اول ندیده ول کرده رو الان یادش اومده بیاد ببینه .شوهر سابقمم تا الان نمیومده دیدن بچه فهمیده ازدواج کردم یه تیر توی تاریکی انداخته که بلکه من نفقه و حق حقوقات بچه هارو بهش ببخشم .
یه چیزایی رو اون هم درست میگه نباید حق دیدن بچه ها رو ازش می گرفتی یه جور برنامه ریزی میکردی زمانی ک ...
یه بار توی دوسالی ک ازش جدا بودم اومده بچه هارو برده یک شب فرداش اورد دست بچه رو خوهر نامردش زده بود کبود سیاه تحویل من داد اونم فقط دنبال سواستفاده از موقعیت که واقعا دیدن بچه هاش بدونم براشون پدری میکنه ک مشکلی نداشتم