2777
2789
عنوان

💎 مولوی و سعدی💎

64 بازدید | 0 پست

حضرت مولانا در غزلی چنین میفرمایند:


بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست


ای آفتاب حُسن! برون‌ آ دمی ز ابر

کآن چهرهٔ مُشَعشَعِ تابانم آرزوست


بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعدِ سلطانم آرزوست


این نان و آب چرخ چو سیل است بی‌وفا

من ماهی‌ام نهنگم و عُمانم آرزوست


یعقوب‌وار وا اسفاها همی زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست


زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست


جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسیِ عمرانم آرزوست


دی شیخ با چراغ همی گشت گِرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست


گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت «آن که یافت می‌نشود، آنم آرزوست»


بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست


شیخ اجل سعدی در غزلی که شاید جوابی بر غزل مولانا باشد چنین سروده اند:


از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست

بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست

موری نه‌ای و خدمت موری نکرده‌ای
وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست

فرعون‌وار لاف اناالحق همی زنی
وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست

چون کودکان که دامن خود اسب کرده‌اند
دامن سوار کرده و میدانت آرزوست

انصاف راه خود ز سر صدق داده‌ای
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست

هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست

سعدی در این جهان که تویی ذره‌وار باش
گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست

برادرمهربون: این قافله از صبح ازل سوی تو رانند                                      تا شام ابد نیز به سوی تو روانند
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   moeinipoor  |  19 ساعت پیش
توسط   11aye  |  4 ساعت پیش
توسط   nazgol69mk  |  4 ساعت پیش