سلام خوبین
من با شوهرم نزدیک دو ماهه قهرم
ماجرا از این قراره که ما رفته بودیم شهرستان خونه بابام اونجا دخترمو گذاشتم کنار پدرم تا برم و بیام دخترم 10 ماهشه نگو سر فلاکس شل بودا و دخترم دستشو دراز کرده و فلاکس ریخته رو پاش و پاش سوخت من زنگ زدم به بهورز روستا و اومد و پانسمان کرد و دخترم آروم گرفت و من به شوهرم زنگ زدم و گفتم ساعت نزدیکای دو شب بود که دخترم خیلی بیقراری کرد و من زنگ زدم به پسرداییم که مارو برسونه به بیمارستان یکی از شهرای نزدیک و اونجا گفتن باید بره به فلان بیمارستان من زنگ زدم برادرم که تبریز بود(خونمون تبریزه) و اومد مارو رسوند و بعد از رسیدن زنگ زدم به شوهرم و اومد بردیم بیمارستان الان شوهرم دوماهه باهام قهره و میگه چرا به خودم نگفتی منم چندباری معذرت خواهی کردم میگه نمیبخشم و دیگه ازدواج ما فقط رو کاغذه به نظرتون چیکارکنم