چی بهش بگم ک هم حس عذاب وجدانش بیدار بشه هم یه حالت استرسش ک اره ببخشیدا این دوتا خر ک سوارشون میشدم دارن میرن
اخه وااااقعا من یکیو بازم ببخشید خر میدید ازبس اذیتم کرد و من گذشت کردم فکرشو نمیکرد ما پاشیم بریم یهویی این خبر به گوشش رسید همیشه میگف پاشید برید خوب چه عیبی داره میدونست ک نمیتونیم الان ک شنیده میگه وااای خدایا برای پسرم استرس گرفتم ازکجامیخواد پول بیاره طلاهاتو حتما بفروش کمکش کن توروخدا منم گقتم لازم باشه میفروشم مگ همیشه نفروختم حالا طلاهای ک اون موقع فروختم کجاااا طلای چس مثقال الانم کجا 😂
وای توروخدا فکر کنید بهم بگین چی بگم ک دست و پا بزنه که بفهمه داره مارو ازدست میده یکمم اون استرس دوری ازمارو بکشه