شوهرم هرروز میره سر کار یه ساعت و نیم زود تر باید بره تا برسه ب کارش
از اونورم برگشتنی یک ساعت و ربع طول میکشه برگرده
قبلا کارش نزدیک بود خودش تلاش کرد شرکتشو عوض کرد راه دور گف پولش مهمه راه مهم نیستو فلان جو گیر شد
الان اومده میگه خسته شدم راه دوره خونمونو عوض کنیم
الان خونه خودمونیم راحتیم میگه بریم مستاجری اپارتمانی من تا الان اپارتمانی ننشستم هم باید برم یه شهرک دیگه از خانواده و محیط زندگیم ک دوسش دارم دور میشم طاقتم نمیاره
اگه بریم اونجا کلا یه ربع راهه