ابرو نزاشتن برای ما بارها تا دم طلاق رفتن
بارها خونه رو زن بابام ترک کرده
یکبار خواهرج دوستاش برای تولدش جوجه براش خریده بودن خواهرمم تو اتاق خودش گذاشته بودشون میخواست ببره روستا پیش مادربزرگم آخر هفته
با اینها بره قبلا هم گفتم هر آخر هفته میره شهرشون یا مسافرت شهر دیگه دوتایی زن بابام و بابام
اینم وزه خانم گریه کرد خونه رو ترک کرد زنگ زد به عمه هام زنگ زد به ما انگار با بچه ی ۵ ساله طرف هستیم خب حالا شاید بگید میترسه اینا تو حیاطشون خودشون مرغ و اردک و ... داشتن حتی هنوزم برنج فریزر میکنه میبره براشون😳 😳😳
یکبار هم اردک خواهرم رو از بالکن پرت کرد پایین
بخدا میگم روانیه مشکل داره اصلا