بهتره بپرسي عروس خوب اصلا وجود داره
مادر شوهر من واقعا خجالت نمیکشه بیشتر از ده ساله عروسشونم خدا لعنتش کنه من حجابم بد نیس ولی با کفش تابستونی جوراب نمی پوشم ایشون خراسانی و کلا سبزه و اینا ،من شمالی ام و چهره ۳۶۰درجه متفاوت دارم طوری ک داخل عکس و جمعشون کاملا مشخصه من بینشون غریبم 🥲🥲🥲برگشته جلو جاری کوچیکه بهم میگه جورابت و جا گذاشتی از قصد ک خجالتم بده برگشت ب شوهرمم گفت شوهرم ب روش نیاورد گفت نه یعنی پیش جاری گامبوی منگل اب شدم از خجالت😁😅😅😅خدا لعنتت کنه چی میخوای از جونم پسرت دو سال امد و رفت پاشنه در و کند تا مادرم قبول کرد خجالت بکشید چرا اونوقت چیزی نگفتی الان ک پدر و مادرم ب رحمت خدا رفتن دم در اوردی
هر با حجابی که فرشته نیست عزیزم
اما طبق چیزی که گفتی اختلاف پوشش دارین با هم انگار
احتمالا همین یکی از دلایل باعث دلخوری ها شده
اما این دلیل نمیشه که فقط این باعث بشه که پسرش کمک نکنه دلایل دیگه هست که شما و یا دیگری متوجهش نمیشیم
گاهی میبینی مادرو دختر یا پدروپسر هم با هم اختلاف نظر دارن و هیچ جوره با هم کنار نمیان و لج میکنن باهم
اما این رو بهت بگم که زن و شوهر باید باهم خوب باشن و پشت هم باشن بقیه زیاد تاثیر نداره تو زندگی مشترک اما
اما خانواده طرف خوب باشه و زن و شوهر سازشگرو خوب باهم نباشن هیچ کاری نمیشه کرد و باعث عذاب
زیاد خودتو درگیر مادر شوهر نکن دوری دوستی و احترام و در جمعشون سکوت اما خب وقتی مامانشون هستی سعی کن در سفره انداختن و گاهی ظرف شستن کمک کنی این یعنی خوبی تو و اینکه باهاشون سر جنگ نداری اونا هم نه توقع زیاد میکنن و نه باهات دشمنی
ول کن بابا اینا کلا بیشرفن کاش منم جاری داشتم جلو اون میگفت من پشت موتور مینشستم تابستون بود هوا گرم بود پاچه شلوارم کوتاه چون دلم مخواد کوتاه بخرم پاهام پوره اومدم خونشون مادرشوهرم زد رو دستش جلو شوهرم برادر شوهرم پدر شوهرم همه گفت وااای تو اینجوری نشستی پشت موتور با این مچ پاهای سفید همه مردا حتما نگا مکردن شوهرم همچنین سرخ شد گفت حالا دگ مردا ندید پدید نیستن که بخوان نگا کنن بعدم به کسی ربط نداره ولی بازم میگه
اره واقعا دوری و دوستی بهترین کاره نه تنها ظرف و این چیزا کمک مکنم بلکه کلفتی هم مکنم براشون 😂
دگ چند وقتیه نمیرم اصلا خونشون من از اون دختر های ساده بی سیاستم میرفتم خونشون دلم میسوخت کثیف بود همه خونشون که انقدر بزرگه رو تنها جارو میکشیدم که کمرم نابود میشد همه جای خونه شو مثل دسته گل میکردم حتی براشون غذام درست مکردم در حدی شده بود که به دختر خودش زنگ نمزد بیا کمک کن به من زنگ مزد بیا برا پدر شوهرت غذا درست کن من مخوام برم فلان جا 😐 منم احمق و مظلومم کلا میرفتم دگ وظیفه ام شده بود ک دگ نرفتم خونشون چه مدونم امیدوارم درست بشه مرسی از نظرت عزیزم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
