من ۲۰ سالمه جاریم ۳۶ همسن مامانمه خیر سرش یه دختر ۱۲ ساله هم داره
بعد از وقتی من باردار شدم و میرم خونه پدرشوهرم احازه نمیدن کار کنم میشینم
بعد خواهرشوهرم برام میوه و شیرینی میاره خوراکی میاره این چشاش گشاد میشه رسماا کم مونده بیاد منو بزنه
دیشب شام اونجا بودیم من مشستم همسرم جای من بلند شد سفره رو جمع کرد بعد تو اون خونه جز منو خواهرشوهر و جاری کس دیگه ای خانوم نیست
مادرشوهرم فوت کرده همسرم جمع کرد خواهرش شست حتی بلند نشد اشغالایی که زیرش ریخته جمع کنه
خسته شدم از دستش