این شوهر پخمه دهن بین من منو دیوونه کرده رفته بود از تو کمد برای پاهاش پودر موبر میگشت که خیلی بوی بدی میده منم گفتم که نزن بوش حالمو بهم میزنه اونم رفت موبر گذاشتم تو حموم گفتم تو حموم نزار من میخام برم دوش بگیرم حموم بوی بدی میگیره من حالم بدمیشه بازگوش نکرد منم وقتی اومد سفره شامو چیدم ولی نخوردم گفتم حالت تهوع دارم از دستش عصبانی بودم بوی اشغال میداد موبره رفتم نشستم روی مبل گوشی نگاه میکردم دیدیم پسرم که ۳سالشه رفته جلوی دسشویی دستشو کرده تو مای بیبی دستاش پرمدفوع مالیده به دیوار شوهرم گفت بیا ببر بشور گفتم نمیشورم خسته شدم از بس بهش دعوا کردم زدمش که دست تو مای بیبی نکن نمیفهمه دراون حال برادرشوهر بزرگم در زد گفت پسرت چرا گریه میکنه شوهرم گفت عنشو مالیده به دیوار برادرشوهرمم به من فوش میداد شوهرم میگفت رفته نشسته گوشی رو نگاه میکنه مادرشوهرم اومد گفت اگه نمیتونستی نگه داری نمیزاییدی از پوشک بگیریش پوشک اذیتش میکنه منم گفتم من ۳۰ سالمه نمیخاد هردقیقه بیای اینو بگی منو شوهرمو به جون هم بندازی خسته شدم از دخالت هاتون اونم به من فوش داد و رفت منم به شوهرم گفتم از دفعه بعدی جوابشونو میدم به عن بچه هم رسیدگی میکنن اخه به اونا چه خونه من کثیفه چرا از پوشک نمیگیرم از پوشک نمیگیرم چون نمیتونه حرف بزنه بچه چیکارش کنم نمیفهمه بچست خودمم خستم
عوض اینکه بچه رو بیاره اینور لبه درو بازکنه یجوری اونارو دست به سر کنه اورده خونه برادر شوهر و مادرشوهرمو ع.ن بچه رو نشونشون میده دیگه ازین زندگی خسته شدم چون ننش میگه از پوشک بگیر شوهرمم تکرار میکنه همش مادرشوهرم تو زندگی ما دخالت میکنه دفعه بعدی میگم لطفا شما نظر ندین دخالت نکنین من ۳۰ سالمه خودم خوب میدونم ع.ن روی دیوارو من قراره تمیزکنم تودسشویی من دست میندازم ک.ون ع.نی بچمو میشورم لباسای ع.نیشو من میشورم ایناهم میان با حرفهای مفتشون اعصاب مارو داغون میکنن همشم تقصیرشوهرمه
به شوهرم گفتم ننت اموختت میکنه میندازه به جون من چون اینا دنبال یکی ان مثل اون یکی جاریم بره سرکار شوهرش تو خونه بیکار بخوره بخوابه چون من اینطوری نیستم میخوان منو از سرشون باز کنن انگار ازمن مال طلب دارن ول کن نیستن اگه جرات داره بره به اون یکی عروساش گیر بده