2777
2789
عنوان

فهموندن به کسی

66 بازدید | 13 پست

سلام، خانوما، یک خاستگارچندسال پیش اومدبرادخترم من اون زمان گفتم کوچیکه، الان دوباره همون خانواده پسری دارن که عمه اش به دخترم گفته یه پسرداداش دارم ازدواج میکنی، دخترمن چیزی نگفته ولی من میدونم بااینکه دخترمو میخان ولی به خاطر گذشته جرات نمیکنن پاجلو بذارن، حالا یه خاستگار اومده برادخترم که اونامیشناسن. میخام به این بهونه زنگ بزنم به مادره بگم پسره فلانی چطوره اومدن برادخترم، وازاین طریق بهش بفهمونم که اگه بیان ایندفعه فرق میکنه ومثل چندسال پیش نیست. خوب به نظرتون چی بگم؟ 

خوبه فقط تو صحبتات بگو دخترم دیگه بزرگ شده ماشالا میخوایم بهتربن انتخابو کنه

اره فکزمیکنم که بگم، فلانی اومده برادخترم ما اصلا شناختی نداریم گفتم شماکه میشناسید راهنمایی کنید، دیگه اگه مورد خوبی باشه مخالفت نکنیم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

به نظرم به مادره نگو خودتونو سبک نکن میتونی به عمه هه بگی اول حرف خودشو پیش بکشی که به دخترت گفته بعد خاستگار جدید و اون به گوششون میرسونه دیگه اگه نیان نخواستن

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
به نظرم به مادره نگو خودتونو سبک نکن میتونی به عمه هه بگی اول حرف خودشو پیش بکشی که به دخترت گفته بع ...

شماره عمه روندارم، بعدم من فکرمیکنم اگه به عنه بگم که بده بالاخره 4ماه پیش یه حرفی به دخترم زده دیگه ردسو نگرفته بعدالان من به عمه بگم که کلا شک میکنن

مادره چند سال پیش به من گفت دخترتو عروس نمیکنی گفتم نه کوچیکه میخاددرس بخونه اصلا اجازه ندادم مه بگه براکی، ولی شوهرم جلوترش گفته بود که فلانی یعنی شوهرخانومه به طورنامحسوس گفته که دنبال دختر خوب میگردیم براداداشم. 

شماره عمه روندارم، بعدم من فکرمیکنم اگه به عنه بگم که بده بالاخره 4ماه پیش یه حرفی به دخترم زده دیگه ...

الان شاید شک کنن اما به مادره بگی یعنی به زبون بی زبونی گفتی بیاید جلو ...حالا خود دانید

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792