خواهرم میاد خونه مثل طلبکاراس دستشو میزاره روی زنگ یه سره زنگ میزنه وقتی هم میاد تو میپره بهم میگم مگه طلبکاری؟ میگه آره طلبکارم من از صبح همه کارای خونه رو باید انجام بدم اگه غذا نپزم هیچی نداریم مامان و بابام هم هیچی بهش نمیگن فقط به من میگن هیچی بهش نگو منم میگم آخه چرا؟ مگه کیه؟ میاد شام میخوره بعد مامان و بابام صدام میزنن میگن بیا سفره رو جمع کن آخه مگه من خدمتکارم؟ بهش میگم اینجا نمیشه بخوری و بخوابی باید کار کنی میگه به تو چه خونه بابامه غذای بابامه گفتم باشه غذای باباته من نمیپزم خودت بیا شام بپز
اون از دختر خالم که منو مثل سگ پاره می‌کرد و چند روزه رفته اصفهان راحتم از دستش اینم خواهرم که انگار دشمنش هستم یجوری جوابمو میده که انگار جد و ابادشو کشتم بابا منم آدمم باید برم خرید اینقدر راه رفتم که زانو درد گرفتم ماشین داریم ولی من رانندگی بلد نیستم بعد هم خونه رو تمیز کنم غذا بپزم ظرف بشورم یه سفرشون رو هم جمع نکنن
