من شش سال پیش با اقایی وکیل بی شرفی آشنا شدم منم ساده وچشم گوش بسته بهش اعتماد کردم ازم خواستگاری کردم منم که هیچکی ندارم صیغش شدم خیلی اذیتم کرد که اصلا گفتن نداره بعدها فهمیدم هم زن وبچه داره هم زن صیغه ای ارایشگر باهاشه که خیلی سوگولیش کاری ندارم ولی چرا من بازیچه کرد مگه ازخدا بی خبره خیلی هم ادعا خدا شناسی داره میخواستم برم چندین بار شکایتش کنم ولی دلم برا زن وبچش میسوزه ولی ازدرون نابودم من واگذارش بخدا کردم ولی اون روزبه روز سالم تر وموفق تر من داغون تر بدبخت تر میشم چرا به نظرتون خدا جوابش میده من دیگه ناامیدشدم از خداهم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو نمیفهمی، توروالد. من نه تنها یک همسر یا یک مادر نبودم، بلکه تنها یک عروسک بودم. تو مرا در خانهات به بازی گرفتی، درست همانطور که من عروسکهایم را به بازی میگرفتم. حالا باید خودم را پیدا کنم. باید خودم را از نو بسازم. من باید به عنوان یک انسان زندگی کنم، نه یک عروسک
خیلی از ما زنا این بازیارو خوردیم و همچنان هم دارن میخورن. بدون اولیش نبودی اخریشم نیستی . راجبه اینکه روز به روز زندگیشون بهتر میشه ام خودمم توش موندم
به نام خدایی که ما رو بنده خطاب نکرد بلکه فرزند خودش خطاب کرد.✝
من چشم گوش بسته بودم خیلی مذهبی اولین مردی بود که توعمرم باهاش حرف زده بودم یارو جانباز ۷۰ درصد بود یعنی جسم علیل داشت نمیخوام بیشتر دربارش بگم شاید کسی بشناسش خب اعتماد کردم گفتم باین شرایط نمیتونه ادم بدی باشه ولی خبر نداشتم پست ترین و شیطان صفت ترین ادمی که قراره بیا توزندگیم مرد پست فطرت که من بازیچه خودش کرد برا لذت بردنش با زن ارایشگری بخدا ریالی هم برام خرج نکرده که بگم به خاطر پولش رفتم حتی پفکی ازاول آشنایی تا حالا برام نخریده موجود خبیث به تمام معنا