سلام دوستان .. شوهر من با این داداشش شیر به شیر بودن از بچگی تا الان بشدت با همدیگه خوبن .. ما جاریها هم خیلی خوبیم با هم ... تو این همه سال خونه اونا دور بود از ما دو سه ماهی یبار خونه همدیگه میرفتیم مشکلی نبود .. الان چند ماهه اومدن همسایه ما شدن .. دخترش خیلی لوسه ۵ سالشه ... هرچی خونه ادم میبینه میخاد فرقی نداره ظرف و ظروف باشه یا اسباب بازی یا شورت من یا زیرپوش شوهرم هر گهی چشش بخوره میخادش .. بعد ندی هم بهش مامانش بدش میاد .. بعد از ایناس که بهش رو بدی روزی شیش بار میاد خونت .. منم از اولی و اومدن اینجا کلا رو ندادم بهشون تو فصل مدرسه به بهانه درس و مشق بچم الانم به بهانه کلاس های تابستونی بچم .. ولی بعضی وقتا دلم میسوزه براش به خودم میگم خیلی پستی که با یه بچه ۵ ساله اینجوری برخورد میکنی نظر شما چیه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
"هر کسی را ملاقات میکنی درگیر نبردی است که تو هیچ چیز درباره آن نمیدانی. همیشه مهربان باش." بعد از دیدن خیلی دعوا و پرخاشها در سایت، عمیقا به این نتیجه رسیدم که خیلیها در این دسته جا میگیرند 😊
اره خودمم ناراحتم خیلیم حرف میزنه شدددددید. از بس رو مخمه بهش اصلا نگاه نمیکنم یا جوابشو نمیدم دیگه راهی برای جلب توجه نداره مثلا الکی میگه زن عمو پام اون روز زخم شده بود وای اینقدر درد میکنه ..