من و ی آقایی حدود دوسال ونیم پیش باهم آشنا شدیم از طریق واسطه بعد رفتیم همو دیدیم، منو رسوند خونه گیام داد ک ازمن خوشش اومده، ولی بخاطر ی سری مسائل مالی مردد هست، (اونموقع تازه استخدام شده بود و حقوق چندانی نداشت) و منم گفتم مشکلی نداره صرفا یک دیدار بود
گفت ب عشق قبل از ازدواج معتقد هستم و ازدواج سنتی نمیپسندم، منم گفتم درسته ولی وقتی مردی بعد از عشق هم مرددی
و چند بار هی رفت و اومد میگفت پیام میدم میرفت و نمیداد بعد میومد میگفت ک از من خوشش میاد و معذرت خواهی میکرد بابت رفتارش
بار آخر بهم گفت ک ازم خوشش میاد خیلی بهم فکر میکنه و خوابمو دیده و... و تو انتخاب من شک نداره فقط میترسه از شرایط مالی خودش و منظورش این بود ک آشنا بشیم عشق ب وجود بیاد تا بعد... و خانوادش کیس معرفی میکنن نمیره ببینه و منم گفتم برو ببینیشون شاید خوب باشن
اخر گفتم من شمارو فراموش کرده بودم و برای من خواستگار هست و برای شماهم کیس هست و کلا اصلا این موضوع یادم رفته بود و اصراری هم ندارم
الان ب نظرتون فکر کرده بوده من ردش کردم؟ شما جای اون بودین فکر میکردین جواب منفیه؟
ازدواج کرد تازه
نگین چ سودی داره و فکر نکن چون دلیل داره و فقط حس و برداشت ون از حرفای منو بگین اگر جای اون آقا بودین
جواب سوالمو بدین لطفا