غذای بارداری نخواستیم ازش
بچه م ۵ روز بیمارستان بستری بود حالش واقعا بد بود دکترا میگفتن برای بچه خیلی دعا کن
من شب و روزم اشک و گریه بود همه آمدن بیمارستان عیادت بچه م حتی مادر خانم داداشم آمد
اما این زن حتی یک زنگ هم نزد بگه بچه در چه حاله
من هیچی حتی به شوهرم هم زنگ نزد دلداری بهش بده بگه خدا بزرگه جوش نزن بچه ت خوب میشه
فاصله خونه ش تا بیمارستان هم کمتر از بیست دقیقه بود