غمامونو خالی میکردیم
الان در حال تایپ کردن دارم به پهنای صورتم اشک میریزم
دلم بدجور شکسته احساس آدمی رو دارم که برای بار صدم آجر به آجر خونشو ساخته و هر بار بی دلیل دوباره ویرون شده
هر قدر چله برمیدارم و سخت ترین ختم ها رو انجام میدم دعا میکنم زاری میکنم، نذر میکنم انگار صدام به جایی نمیرسه
بیاین بگین چیکار کنم
در خونه ی کی برم من که جز خودش پناهی ندارم
فقط بهم بگین چجوری آروم شم
تو رو خدا نپرسین چی شده
اینجا یه عده فقط میان که قضاوت کنن
انقدر حالم بده که خیلی سخت تونستم بیام اینجا بنویسم