عزیزم مرض دارم ایستگاه کنم
من بااین دوستم ۱۵ساله رفتو آمد دارم حتی مادرامونم دوستن
این وسط خون راه میفته دلیلی نبود که قطع رابطه کنم امروز دوستم بهونه دستم داد قیدشونو زدم به شوهرمم گفتم زنگ زد بگو نمیتونیم بیایم بیرون
کاش از همون روز اول یا پیام زنگ اولش به شوهرت میگفتی برا منم این مشکل پیش اومد فوری بلاکش کردم
به شوهرم گفتم هرجا اون باشه من نمیرم بدم میاد ازش همش پرسید چرا چرا مزاحمت شده؟گفتم اره احساس کردم میخواد مزاحم شه اول قبول نکرد که اونطوری پسری نیس بعد
اول و آخر دیگه نذاشت اون منو جایی ببینه
بعداز کلی بحث و گریه الان گوشی گرفتم دستم.خدا نگذره از کسی که باعث حال بدامشبمه
حالم بده هزاران فکر منفی دارم سرم درد میکنه از ترس تپش قلب دارم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
