تو تاپیک قبل کامل توضیح دادم دلیل دعوامونو برین
بخونین تاپیک اولو بعد بیاین اینجا
انقد ناراحت بودم که از شدت ناراحتی قرار بود بریم بیرون
آرایشمو پاک کردم گفتم نمیام و خوابم برد بعدش ...
بعدی که بیدار شدم شوهرم(عقدیم)اصلا هیچ تلاشی
برای آشتیمون نکرد نه حرفی نه چیزی
الانم خیلی راحت بدون اینکه چیزی بگه گرفت خوابید
الان من موندم با این حالم و شوهری که هیچ اهمیتی
نداره واسش من بیدارم و ناراحت
چندبار خواستم حرف بزنم یا بیدارش کنم ولی جلوی
خودمو گرفتم الان انقد ذهنم بهم ریختس نمیدونم
چه رفتاری تو این موقعیت درسته چی غلط...شمابگین