2777
2789

هرچقدر سعی میکردم خودمو کنترل کنم نمیشد 

هی داد زدم خودمو زدم چرت گفتم 

انقدر خواهر شوهرم رو اعصابمه باز اومده از شهرش

روش حساسم حالم خراب میشه شوهرم بهش اهمیت میده

مریض شدم سر این زنک دزد، هربار اسمش میاد حالم بد میشه 

روزمون خراب شد 

سالی یه بار شاید دعوا کنیم ولی خیلییی بد دعوا کردیم

هی به هم میگفتیم ساکت بچه میبینه 

بعلش میگرفتیم 

باز یه جرقه و شروع 

منم مقصر بودم نتونستم خودمو کنترل کردم تا یه وقتی که بچه نباشه 

خیلی تاثیر بدی روی بچه م داره 

راضی ام بمیرم ولی صحنه های داد و‌بیدادم پاک بشه از ذهنش 

بچه هاتون تاحالا تو همچین شرایطی بودن؟ چه تاثیری داشته روشون؟ چیکار کردید بعدش؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

لازم نیس بمیری خودت کنترل کن


نمیتونم 

خیلی تلاش کردم وقتی عصبانی میشم انگار منفجر میشم 

وقتی شوهرم نزدیک میشد بهش هشدار میدادم

یا من داد میزدم شوهرم هی میگفت بچه 

ولی باز ادامه دادیم 

تقصیر شوهر دیوونته مگه ما زنا چقدر تحمل داریم هر سری سکوت کنیمشوهر آشغال منم دیوونست کاش بمیره جلو ب ...


قبلا درباره کارای خانواده ش بهش پیام دادم که رو‌در رو نباشیم جلو بچه بخث بشه 

گفت حالا صحبت میکنیم 

دیگه محل نذاشت تا امروز که بازم کاراشو تکرار کرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز