دعواهای مداوم ما که شاید هشتاد درصد تقصیر من بوده مدام بی احترامی ایجاد کرده حتی من یبار زدمش. چند تا مشت بهش زدم اون کاری نکرد. بعدا بهم گفت چون همیشه میگفتی از کتکای بابات میترسیدی چقد و میدونم چقد میترسی و اینا نزدمت و کنترل کردم
دیروز دوبارع عصبی شدم و یه دونه زدمش البته صورتشو کشید کنار و سرانگشتم فقط خورد ولی اون زد . گفت مقابله به مثل میکنه و دیگه ساکت نمیمونه
یه مدته احترامی بین ما نمونده اوایل اون بیشتر بی احترامی میکرد و من دست و پا میزدم که حرمتا بمونه ولی الان اینقد فحشاش تو ذهنمه که منم فحش میدم
عملا هیچ احترامی نمونده الان.....
و بخاطر اینکه احترامی نمونده و اونم نتونست بره سرکار و استخدام شه و معلوم نیست اصلا کی بتونه بره سرکار از هم جدا شدیم
بهم گفت نمبتونه اخلاق گندمو تحمل کنه
اما من با اینکه میدونم بعد این ممکنه ادمای بهتری سرراهم قرار بگیرن به لحاظ شرایط مالی اما میدونم اگه اون نبود من حتی درسم نمیتونستم بخونم. ناهار کتابخونمم اون میخرید و این عذاب وجدان ولم نمیکنه ادم روزای سختمو ول کنم برم سراغ یکی دیگه.
چیکار کنم واقعا؟؟؟