کلاس دوازدهم ک بودم کوچه بغل دبیرستانمون یه مدرسه ابتدایی پسرونه بود
بعد من هروز بعد تعطیل شدن از این کوچه هه رد میشدم
هربار هم یکی از پسربچه های این مدرسه که خیلی کوچولو و ناز بود دم در وایساده بود من رد میشدم هی لبخند میزد ی جوری نگاه میکرد منم دست تکون میدادم براش یا بش شکلات میدادم🥺😂🤍
خیلی بانمک بوددد چتری داشت با چشمای عسلی رنگ کلاس اولی بود😂
یبار داشتم رد میشدم دیدم دوستش بغلش وایساده میگه چرا نمیری خونتون؟
بچه هاااا برگشت گفت یه دختری هربار اینجا رد میشه عاشقشم منتظر میمونم ببینمش برام دست تکون بده بعد برم....دلم ضعف رفت برااااش اخه من تک فرزندم همیشه دلم یه همچین خواهر یا برداری میخواست😂😂😂😂
خلاصه هربار بش فکر میکنم دلم براش تنگ میشه و اکلیلی میشم🥺😂✨️