از دور قشنگ به نظر میرسه، اونقدر ها هم خوب نیست.
این رو وقتی مادرم روی تخت بیمارستان بود فهمیدم. ما مرخص 30 روز سالانه نداریم. هر اتفاقی بیوفته باید سر کار بریم. در عوض تیر و مرداد سر کار نمیریم. عید هم 6 روز بیشتر از بقیه تعطیل هستیم.
مادرم شاغل بود، وقتی میاد خونه، کارش تموم میشه. ما باید امتحان طراحی کنیم، یا تصحیح کنیم یا نمره وارد کنیم. 12 تا کلاس که داشته باشیم، تقریبا هر هفته یکی از کلاس ها درگیر امتحان هست. بعدش والدین زنگ می زنند، ساعت 9 شب 45 دقیقه صحبت می کنند. سر کلاس چاقو و شوکر میگیری. سامانه شاد هم که کلی پیام هست باید جواب بدیم. وقتی خونه میایم هم در اصل سر کار هستیم. سالی 70 ساعت هم باید ضمن خدمت کلاس آنلاین شرکت کنیم و آزمون قبول بشیم مگر نه ارزشیابی پایین میاد. کلی چارت سازمانی مسخره هم هست، مثل رتبه بندی، طبقه بندی، امتیاز بندی و چیز های دیگه که فکر می کنم اگر کل عمرم رو پاش بذارم نمی تونم تمام این ها رو تکمیل کنم.
مجبور میشی اضافه کاری بگیری، شنبه و چهارشنبه 2 شیفت سر کار بری و بقیه روز های هفته هم سر کار بری. هر جشنواره یا نمایشگاه و چیزی هم که میشه، زنگ میزنن که فلانی جمعه میتونی بیای پای غرفه؟
آخرش هم حقوقت از کارگری که دیوار سالن رو رنگ میزنه کمتر هست. کلی از مردم هم بهت می خندند. تیکه هم بهت میندازند که "هه تعطیلی ها؟"
وقتی هم خواستگاری میری، مطرح می کنیم درآمد ما 15 تومن هست. میگن شغل دوم و سوم چرا نداری.. مگه فرصت می کنیم به همین شغل اول هم برسیم.