چقدر زجر بکشم
از بچگی همه بهم میگفتن افسرده چون خانوادم اجازه نمیدادن برم جایی منم کم کم گوشه گیر شدم
پدر و مادرم تو سن ۵۰ سالگی به امید اینکه تو پیری یکی دستشون بگیره بعد کلی بچه منو دنیا آوردن
تا الان که سرکوفت میزنن ما تو نمیخواستیم تو چی چی بودی شوهر کنی راحت شیم
بابام یک گوشه افتاده زمیناش دست داداشم داداشم یک روانی به تمام معنا هر روز دعوا در و پنجره میشکونه کلا حق هزارتومن خرج ما نداریم کلا عصبی داداشم
من همه امیدم دانشگاه بود که میگن حق دانشگاه رفتنم نداری
تو روستام با کلی بدبختی با کلی دعوا و فقر مالی و فرهنگی و دعوا من فقد ۱۸ سالم چقدر بکشم آخه
تو عمرم یک بار عاشق شدم که نی نی سایت بود کلی خانم ها نی نی سایت پشت من بهش بد گفتن تا که ولم کرد
هیچ امیدی به زندگی ندارم🖤