من دختر عمم اومد تو شهرمون باغ گرفت ی تولد خفن برا شوهرش گرفت تمام دختر پسرای فامیلو دعوت کرد حتی خواهرا و برادرای خودمو بعد منو دعوت نکرد حقیقتش خیلی بهم برخورد و ناراحت شدم الان ی گروه داریم دخترونس مرتب تو گروه حرف میزنیم حالا هی منو صدا میزنه میگه نیستی و چرا حرف نمیزنی حقیقتش دلم نمیخاد اصلا جوابشو بدم ازش بدم اومده بنظرتون زشته جلو بقیه محلش نزارم یا بیخیال باشم
حس میکنم غرورمو له کرد جلو بقیه
من بودم خودم واقعیم بودم احساسمو مخفی نمیکردم جوابشو میدادم ولی باهاش سرسنگین رفتار میکردم
ماه پشت ابر نمیمونه بالاخره دلیل کارشو میفهمی یه روز
الان فقط احساس واقعیتو نشون بده همین
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
